ورزش سياسي در جامعه چندبُعدي
اصغر ميرفردي
از ميان تفاوتهاي كشور در حال توسعه چون ايران با كشورهاي توسعهيافته، سياسي شدن ورزش در كشورهاي در حال توسعه است. در يك جامعه توسعهيافته و پويا، نهادهاي تخصصي و عمومي گوناگون براي نيازهاي سياسي و اجتماعي وجود دارند و در فعاليت نهادهاي گوناگون تداخل و تعارض نقش رخ نميدهد يا در كمترين اندازه امكان رخ دادن دارد. ورزش، بستر نشاط، تندرستي و پويايي روحي و جسمي است و نسبتي با سياست ندارد و نبايد داشته باشد، مگر اينكه شرايط اقتضايي جامعه آن را به سمت كنشهاي سياسي بكشاند. در درجه نخست دولتها بايد مراقبت كنند امور ورزشي با ديگر امور تداخل پيدا نكند. در كشورهاي توسعهيافته كه نهاد ورزش جايگاهي مستقل از دولت دارد و از نظر مالي خوداتكا است و از سوي ديگر نهادهاي نمايندگي سياسي همچون احزاب براي پيشبرد خواستها و آرمانهاي توسعهاي به شكل نهادينهشده وجود دارد، اصل تداخل پيدا نكردن ورزش با سياست تا اندازه زيادي رعايت ميشود. در كشورهاي در حال توسعه كه نهادها و باشگاههاي ورزشي از نظر مالي نيازمند حمايت دولت هستند و مردمسالاري و عناصر آن همچون احزاب و تشكلهاي سياسي مستقل از دولت به معناي واقعي خود وجود ندارد، نهادهاي سياسي به گونه مستقيم و غيرمستقيم در ورزش و مديريت آن دخالت ميكنند و حتي خطوط قرمزي را براي محدوده پيكارهاي ورزشي مشخص ميكنند. دو معيار خوداتكايي بنگاهها و نهادهاي ورزشي و وجود نمايندگيهاي سياسي در جامعه، در سياسي نشدن ورزش نقش دارند. جامعه ما به اندازه كافي از اين دو معيار برخوردار نيست. بيشتر باشگاههاي ورزشي كه توان ماندگاري دارند، باشگاههاي دولتي يا وابسته به شركتهاي صنعتي يا نهادها و سازمانهاي دولتي و عمومياند. چنين وابستگي، خود زمينه دخالت جريانهاي سياسي مستقر در قدرت در هر دوره زماني در ورزش را فراهم ميكند.
ضعف و نبود نمايندگيهاي سياسي همچون احزاب، يكي از دلايل ورود ورزشكاران به عرصههاي سياسي به شكل ايجابي يا انتقادي است. ورود برخي از ورزشكاران به شوراهاي شهر در دورههاي گذشته نمونهاي از شكل ايجابي ورود آنها به عرصه سياست بود اما موضعگيري بسياري از ورزشكاران در قبال شرايط نامناسب اقتصادي يا در برهههاي چالش سياسي نمونهاي از ورود انتقادي آنها به عرصه سياسي است. اگر در جامعه احزاب و تشكلهاي سياسي بسان نهادهاي واقعي نمايندگي سياسي فعاليت داشتند، ورزشكاران كمتر به موضعگيري در زمينه امور حكمراني و سياسي ميپرداختند. با اين توصيف، ميتوان گفت پيشتاز سياسي شدن ورزش در جامعه ما خود نهادهاي حكمرانياند و در اين زمينه، پيامدها و قرينههاي محتمل دخالت سياست در ورزش مورد توجه قرار نگرفت زيرا جامعه چندبعدي است و نميتوان به گونه تكساحتي و مكانيكي به نهادها، تحولات و كنشها و بركنشها نگريست. همانگونه كه حاكميت انتظارات سياسي از نهاد ورزش دارد، جامعهاي كه به دليل ضعف يا نبود ساختار حزبي، تريبون واقعي براي بيان خواستهاي شهروندان نداشته باشد يا تريبونها به گونه انحصاري در اختيار گروههاي ويژهاي باشد، از ورزشكاران، هنرمندان، دانشجويان و... اين انتظار را دارند تا صداي آنها باشند. در اين ميان، ورزشكاران يا هر يك از اين صنفها دچار تناقض ادامه فعاليت مرسوم بدون اعلام موضع سياسي يا اعلام موضع سياسي حتي به بهاي محدوديت در فعاليت صنفي خود ميشوند. چنين تناقضي، بيانگر اين است كه جامعه و نيازهاي شهروندان آن چندبعدي است و شهروندان و چهرههاي ورزشي و هنري برآوردهسازي هيچ نيازي را به بهاي دور ماندن يا مسكوت ساختن ديگر نيازها دنبال نميكنند. اگر بين مردم و نهادهاي قدرت تعارضي پديدار شود و ميانجي پذيرفته شده براي حل تعارض وجود نداشته باشد، بسته به اينكه چهرههاي ورزشي و هنري چه موضعي در پيش گيرند، ميتوانند محبوب معترضين باشند يا مورد انتقاد شديد و حتي طرد آنها واقع شوند. موضع متفاوت بسياري از شهروندان در قبال حضور تيم ملي در جام جهاني 2022، در مقايسه با دورههاي پيشين جام جهاني كه تيم ملي ايران در آن حضور داشت، نمونهاي از سياسي شدن يك امر ورزشي است و نشانگر چند بعدي بودن ذائقه و خواستهاي شهروندان و همچنين زمينه چندبعدي شدن اقتضايي نهادهاي غيرسياسي براي پركردن خلأ تشكلهاي سياسي است.